جهنم ...
حالا که رفته ای…
حسابی که هوا را بی من نفس کشیدی
سر دو راهی که رسیدی، به چپ برو
به جهنم ختم می شود !
حالا که رفته ای…
حسابی که هوا را بی من نفس کشیدی
سر دو راهی که رسیدی، به چپ برو
به جهنم ختم می شود !
ﮔــــﺎﻫــــﯽ
ﺩﻟﻢ ﺑــﺮﺍﯼ ﺯﻣـــﺎﻧﯽ
ﮐــﻪ ﻧﻤﯽ ﺷﻨﺎﺧﺘﻤﺖ ﺗﻨـــﮓ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ…
متنفرمـ
از تمام قهوهـ های تلخــــــــــــــــــــــــــــی
کِهـ
تورا قسمتـِ…
فالــــــــــــــــــــم نمی کند…
غـــمـــگیـــنـــم…
هـــمـــاننـــد دلـــقـــکـــی کـــه روی صـــحـــنه چشـــمـــش
بـه عـــشـــقـــش افتـــاد کـــه بـــا معـــشـــوقـــش
بـــه او میـــخـــنـــدد…
تکیـــــه دادی به دیــــــــــوار ومیخـــــــــندی
انــــــــگار نه انــــــــگار که تـــــو توی عکســـــــی
ومن آویـــــــزان این زندگــــــی بی تـــــــــــو …
دستِ کم
بین شعرهای من
دستش را نگیر،
بی انصاف!
مردم دارند این شعرها را می خوانند…
تقدیـــــــــــر دروغ بزرگی است که دنیـــــــــــا
برای گرفتن تــــــــــو از من ساخته است…
این شد ک تو قرن هاست تقدــــــــــــیر منی …
چه فرقی میکند چه کسی عاشق تر است؟
مسئله این است که آخر این بازی
تو سهم من نیستی …
تمام تقویم های جهان شاهدند
که هرسال بی تو متولد میشوم
به این تولد مکر عادت کرده ام
اما
از بی تو بودن میترسم …
خیابانهای تنهایی،…
دلی ولگرد میخواهد،
و آوازم بدون تو سکوتی سرد میخواهد،
برایت مرده بودم…
تا برایم تب کند قلبت
ولی حتی نپرسیدی،
دلت همدرد میخواهد؟
از تکرار دوستت دارم خسته شدم
کمی هم تو بگو
تا من ناز کنم
نترس……
باورم نمیشود…
خدایا….
دستانم را زده ام زیر چانه ام
مات ومبهوت نگاهت میکنم
طلبکار نیستم
فقط مشتاقم بدانم
ته قصه چه میکنی؟
بامن…
گریه کار کمی است
برای توصیف نداشتنت…
دارم به رفتار پر شکوهی
شبیه به
مرگ
فکر می کنم…!
دیشب که باران آمد…
میخواستم سراغت را بگیرم!
اما..
خوب میدانستم این بار هم که پیدایت کنم,
باز زیر چتر دیگرانی…
قلبم را گـــــــره زده ام به بند کفشـــــم…
تا هـــــــــوس ماندن نکند…
زیر پای خودم لــــــــه شود بهتر اســـــــــت …
ســــــــــتاره من
جایی قبل تر از هزار ســـــــــال نوری پیش،
مرده است…
و من قرن هاست،
به هیچ زل زده ام …a
لبخـــندمـــ را بریـ ــ ــدم
قــاب گــرفتمــــ
بــ ــه صـورتـم آویختــم !
حــالا بـا خیــال راحــت
هــر وقتـــ دلـــــمـــ گـــرفتـــ
” بغـــض ” مـیکنمــــ …
امشب تمام گذشته ام را ورق زدم …
پر از لحظه های سیاه ، لحظه های داغ و پرالتهاب بی قراری ،
دلتنگی افسرده ، خاموشی ، سکوت ، اشک ، سوختن …. چیزی نیافتم .
نفرین به بودن وقتی با درد همراه است…