چقدر سخته گل آرزوهاتو تو باغچه ی دیگری ببینی و هزار بار تو خودت بشکنی…
اونوقت آروم زیر لب بگی
“گل من، باغچه ی نو مبارک”
شبانگاهانِ بیداری
میان جنبش احساس
خیالم می کِشَد سویی
شبیه مَدِ دریاها
“آرزو”
از دور
تورا دوست دارم
بی هیچ عطری…
آغوشی…
لمسی…
و یا حتی بوسه ای.
تنها دوستت دارم. از دور…
مسیحا
تو چه دانی که پس هر نگه ساده ی من …
چه جنونی …
چه نیازی …
چه غمی است …
یا نگاه تو ،که پر از عصمت راز …
بر من افتد چه عذاب و ستمی است …
دردم این نیست …
ولی …
دردم این است که من بی تو دگر …
از جهان دورم و بی خویشتنم …
تا جنون فاصله ای نیست از اینجا که منم …
تا دوباره دیدنت …
این رختخواب را وارونه خواهم خوابید …
خیانت است به تو …!
سر بر کنار خیالت گذاشتن …
نظرات شما عزیزان: